Online Resources


True Fellowship in Farsi 05 – Chapter 2

Print This Post Share

فصل 2

بدن مسیح

 بدن مسیح یک شاهکار جاودانی است، و من  گمان نمی کنم که  ما به شکلی شایسته قصد خداوند را در مورد آن درک کرده باشیم،  و احترام و منزلتی که این بدن شایسته آن است را نیز برای او قائل نشده ایم.  ما بنظر ناکافی به یک دیگر می نگریم، و این قطعا تا حدی به علت ناتوانایی ما از تشخیص و درک  این بدن است،  جایی که به نحوی وبه نوعی رفتار بی علاقه نسبت به یکدیگرنشان می دهیم.  ما مسیح را درمیان قوم وی ارج نمی گذاریم ،همانطور که گوناگونی قوم خداوند را با تفاوت های ذاتی شان قدر نمی نهیم.  ما قوم خداوند را دست چین می کنیم و بیشتر طرف آنهایی هستیم که شبیه ما بوده و از این رو تمامیت مسیح را در بدن او به راستی نمی بینیم.

 تشخیص بدن ،نیازمند یک مکاشفه است ،و برای همین ، یکباردیگر درآستانه خطر برداشتن چیزی بسیار مقدس و تبدیل آن به یک چیز بسیار پیش پا افتاده و معمولی هستیم.  ما ممکن است عبارت “بدن مسیح” را بکار ببریم ولی آیا این بدان معنا است که درک حقیقی از آن داریم؟  برای من، مکاشفه درک معنای بدن در جریان تقلاهای زندگی شخصی خودم در تلاش درآشتی یهودیان و غیر یهودیان، مرد و زن بدست آمد.  در خود این ، بسیاری از تناقضات دیده می شود،  ولی جلال خداوند، بیش از هر چیز در برداشتن دو شخص کاملأ متفاوت و تبدیل آنها به یک انسان نوین، یک هویت نوین، آشکار می شود[1].  در ضدیت و مخالفت، در اصطکاک، و در موارد آشتی و تلفیق است که شخص روزنه ای از شکوهمندی آنچه بدن بعنوان ارگان زنده با تمامی گوناگونی ها و تفاوت های خود  داراست ،را مشاهده می کند. 

 بدن مسیح را نباید با استفاده سازمانی این واژه اشتباه گرفت.  حتی در کلیساهای انجیلی و فرقه ای، اغلب یک ذهنیت و تفکرسازمانی رایج است.  در زبان رایج کلمه و از روی عدم درک صحیح از بدن، ما دررابطه با یگانگی بدن مسیح ، از نوعی گرد همایی عامه از کاتولیک ها، پروتستانها و یا دیگر فرقه های دیگر که توافق مشترک سازمانی در آنها وجود دارد، نام می بریم.  من کلمه ای برای توصیف چنین تحریفی ازاین واژه ندارم.  قطعأ تقلیدی از قصد الهی است و احتمالأ ناشی از لغزش بیفکرانه استفاده از این واژه است:  بدن مسیح.  بدن ، در نقشه خداوند، یک رکن زنده است، مقدس و پاک ،و فقط بعنوان یک اندامگان  (اورگانیسم)، میتواند حیاتی داشته باشد که از سری که بدان وصل است جاری می شود.  چنین بدن اصیلی ، محجوب و بیگانه از نظر جهان، همیشه عامل برخورد و تصادم و مخالفت با الگوی سازمانی می باشد.   

 و او بخشید بعضی رسولان و بعضی انبیا و بعضی مبشرین وبعضی شبانان و معلمان را، برای تکمیل مقدسین، برای کار خدمت، برای بنای جسد مسیح .[2]

 تعجبی ندارد که  کلیسای سازمانی، به هر اسمی که خوانده شود، پاسخی متواضعانه به رسولان و فرستادگان خداوند نمی دهد. چنین سازمانهایی جویای یک فرآیند تأییدیه ازطریق شرکت جستن در مدارس و دانشکده های الهیات می باشند.  وپس از فارغ التحصیلی ، بر چسب مبشر، کشیش یا معلم به اشخاص داده می شود و درچارچوب سازمانی گنجانده می شوند، ولی این به خودی خود بدین معنا نیست که خداوند نیزخدمت شما را تأیید و یا دست گذاری می کند.  بدن واقعی مسیح آنچه را که نهادا مناسب می داند، تشخیص داده و دریافت می کند، و آنچه را که ازبنیاد غریبه است ، رد می کند.  خلاف این امر هم درست است: الگوی سازمانی نیز نمی تواند ماهیت بنیادی و درونی را در خود جای داده و بپذیرد؛ آنها اساسأ با یکدیگردر تناقض هستند. 

 اهداف خداوند  که به بازگشت او، پادشاهی او و جلال ابدی او مربوط می شود،را فقط می توان از طریق بدن او به اجرا گذارد، ولی با این وجود، لازمه چنین نهاد بنیادی، ذاتأ،     فرآیند دردآوری است تا بتواند آن تمامیتی را که خداوند در نظر دارد، کسب کند. 

 تا همه به یگانگی ایمان و معرفت تام پسر خدا و به انسان کامل، به اندازۀ قامت پری مسیح برسیم.  تا بعد از این اطفال متموج و رانده شده از باد هر تعلیم نباشیم، از دغابازی مردمان در  حیله اندیشی برای مکرهای گمراهی بلکه در محبت پیروی راستی نموده، در هر چیز ترقی نماییم در او  که سر است، یعنی مسیح؛ که از او تمام بدن مرکب و مرتب گشته، به مدد هر مفصلی و برحسب عمل به اندازه هر عضوی بدن را نمو می دهد برای بنای خویشتن در محبت.[3] 

 بیان حقیقت در محبت یک نیاز مطلق است، ولی می توان از آن ،در هر مشارکتی که بشکل بنیادی بدن برپا نمی شود، از آن اجتناب کرد.  می توان تمام عمر درچنین جلسات مشارکتی شرکت جست، ولی هرگزنیازی به بیان حقیقت درزبان محبت نباشد؛ اما به محض آنکه وارد بدن می شوید، بیان حقیقت در زبان محبت عملأ یک نیاز روزانه است.  فرآیند رشد توسط آنچه ما خود برای یکدیگر فراهم می کنیم، بدست می آید.  موجودی و ذخایر از بالا (سر) آمده وحیات را به بدن می رساند، ولی ما می توانیم با بی تفاوت بودن و بی توجه بودن به یکدیگر، جلوی این شریان حیات را سد کنیم. ارائه کمترین وقت، توجه، هدایا و کمک مالی بیکدیگر تماما نشانگر این واقعیت است.  خداوند در جستجوی سخاوتمندی روح است تا خانه او از عطر وی پر شود.   ما باید به فراوانی به بدن بدهیم چون ما به سر احترام می گذاریم که بعنوان یک اندامگان آسمانی بدان متصل است.  من همیشه از مردم می پرسم، “به چه قسمت بدن وصل هستید؟”  این با سئوال اینکه “به چه کلیسایی می روی؟” فرق دارد.کلیسای شما شاید جای خدمت و یا مکان رسالتی شما باشد.  ولی اگر ما به قسمتی از بدن وصل نباشیم، جریان حیاتی را که از سرجاری می شود را از دست می دهیم.

در بدن مسیح، مفعول بودن نسبت به یکدیگررا جایی نیست: 

هر  یکی از شما سرودی دارد، تعلیمی دارد، زبانی دارد، مکاشفه ای دارد، ترجمه ای دارد، باید همه بجهت بنا بشود.[4]    

 هر وقت که بدن برای تهذیب ، آموزش و رشد خود جمع می شود، این حیات به بدن داده می شود.  اکثرکلیساها چنین طرح آزادی را ترویج نمی دهند، و ترجیح می دهند یک خدمتگزار آموزش دیده حقوق بگیر، جلسه را آماده و هدایت کند.  بعضی از ما نیز شاید تمایل بیشتری داشته باشیم که حتی هزینه حقوق او را نیزمتقبل شویم تا بدین صورت بتوانیم کاملأ از مسئولیت روحانی خواندن یک مزمور، تعلیم، مکاشفه، زبان و یا یک تعبیر، شانه خالی کنیم! در نتیجه، بدن نحیف و ضعیف می شود.  وچون بطور کافی تغذیه نشده، قادربه رشد نیست، و از این رو چلاق، اندام بریده و لاغر می مانیم.  اگرازاین منبع زندگی دهنده نگیریم،  شدیدأ ضعیف شده و بلکه بسیاری از ما مریض شده و خواهیم مرد.  در بدن، هیچ بهانه ای برای تبرئه بی هدفی و مفعول بودن وجود ندارد.  در موقع گردهمایی،  باید پیشاپیش خودرا در دعا آماده کرده باشیم، با انتظار کامل از خداوند تا او چیزی را از طریق ما برای رشد و بنای بدن ارائه دهد. 

 وقتی که پولس پس از یک یا دو سال به جاهایی که کلیساهایی را تأسیس کرده بود ،برمی گشت، فقط وقت خود را صرف انتصاب سرپرستان می کرد.  این یک انتخاب دمدمی نبود؛ بلکه دست گزاری و تایید  کسانی بود که خداوند پیشاپیش به آن درجه رسانده بود.  او بلوغ لازم را که پیشاپیش در برخی از مردان مشاهده بود ،می دید.  او کسانی را دید که قدم جلو گزارده وقبول مسئولیت کرده بودند تا نظارت و شبانی دیگران را به عهده گیرند، و او در حضور بدن، بر آنها دست گزارده و برای آنها دعا می کرد، و با آن کار، آنها  به سمت سرپرستان وشماسان برگزیده می شدند.  بدن در چنین جاهایی ،در غیاب پولس، رشد و بلوغ یافت چون هر کسی مزموری، تعلیمی، مکاشفه ای، زبانی و تعبیری داشت.  

 اتحاد بدن

اتحاد حقیقی ، ارزان بدست نمی آید و چیزی نیست که بتوان آن را بزور و یا مدبرانه اعمال کرد.  به محض اکتساب، نیاز است آنرا سفت و سخت حفاظت و نگهداری کرد.  در کنار یکدیگر زیستن،  چیزی بیش از یک گذر زمان است؛ شیوه متداوم بودن است که سرمایه گزاری عظیمی را جهت رسیدن می طلبد.  روغن گرانبهای تدهین که از بالا سرازیر می شود، نشانگر مهارت و یا خواندگی های فردی ما نیست، بلکه همان چیزی است که از رابطه با یکدیگر از آن لذت می بریم.  ولی اگر قرار باشد طرز تفکری فردگرایانه داشته باشیم، بویژه در رابطه با خواندگی، عطیه و خدمت مان، نقطه نظرمان بر این مبناست که تدهین ربط به عطیه ما دارد.  مسح خداوند، که حیات خداوند و قدرت خداوند است، مربوط به خویشاوندی ما با بدن است که در اتحاد با یکدیگر زیست می کند.  این ازابتدا حقیقت بود، و در پایان نیز حقیقت خواهد بود. 

و رسولان به قوت عظیم به قیامت عیسی خداوند شهادت می دادند و فیضی عظیم بر همگی ایشان بود.[5]

 فیض عظیم برهمگی آنها، حضور روح خداوند بود.  آنها مردمی بودند که بیکدیگرآمیخته شده بودند، نه فقط در کنار یکدیگر،و یگانگی درمیان آنها، بیش از یک هم مشربی انسانی بود.  اتحاد حقیقی از توانایی تحمل یکدیگر درناکامی ها، سستی ها، ضعف ها و سرشکستگی های ، ناشی می شود.  این اتحاد در محیطی محبت آمیز رشد می کند و تغذیه می شود، محیطی که اجازه شکست و اشتباه را می دهد، ولی محکوم نمی کند.  ضعف و نقص برادر را می بیند و اورا در دعا به حضورمسیح می برد.

 اگر شاگردان اولیه در اتحاد با یکدیگر بسر نمی بردند، حتی قدرت خالی کردن باد یک بادکنک را هم نداشتند، چه برسد به اینکه کلام خداوند را به همان جامعه یهودی که تا چندی پیش مسیح را به صلیب کشاندند، برسانند.  این کیفیت اتحاد را نمی توان بدست آورد مگر آنکه ساختارهای خفقان آوری را که سالیان مدیدی است با آن خو گرفته ایم و تمامأ روی شرکت در جلسات سنتی و متداول یکشنبه و شباهنگ ها(جلسات مطالعه کتاب مقدس ) وسط هفته دور می زند ،را بشکنیم . دستیابی به چنین وحدتی ازروی یک طرح کلیسای جهانی که بتوان آنرا توسط مهارت مذهبی انسانها پیاده کرد مقدور نیست، بلکه کسانی آنرا بدست خواهند آورد که مایلند برای آن در زحمت نجات بخش لازمی  که تنها ازآن طریق می توان به آن دست یافت ، بها دهند.  این یک گزینه و یا راه چاره نیست، بلکه از آغاز زمان ،اشتیاق مطلق خداوند بوده است برای تمامی نسل ها، بویژه نسل زمان آخر.

 


[1]  رجوع شود به افسسیان 15:2

[2]  افسسیان 11:4-12

[3]  افسسیان 13:4-16

[4]  ا قرنتیان 26:14 ب

[5]  اعمال رسولان 33:4

Topics: True Fellowship |