Online Resources


True Fellowship in Farsi 08 – Chapter 5

Print This Post Share

فصل 5

راز کلیسا

 

در رساله پولس به کلیسای افسس، عباراتی آمده است که ظاهرا هاله ای ازمفهومات مبهم را، بدون امید به دستیابی به هیچگونه هدف عملی، عرضه می کند.  ولی اگر ما قرار است حضوری رسولانه در زمین داشته باشیم، که خود به معنای  تصویری واقعی از اهداف خداوند است،  دراین صورت باید بتوانیم ماهیت ژرف آنچه که پولس از آن سخن می گوید را درک کنیم.  اگر ما نهائیت اهداف ابدی خداوند را ، آنطور که در رساله آمده است ،درک نمی کنیم، احتمالأ بی جنبش و خنثی در زمان خواهیم ماند ؛ما از جلال خداوند محروم خواهیم شد. 

 در فصل 3، پولس در مورد راز کلیسا سخن می گوید.  خداوند بر روی اسرار خود حسود است، و اجازه نخواهد داد که به نادرستی با آنها برخورد شود، به شوخی گرفته شود و یا توسط کسانی که قلب شان گرایش صحیحی درموردآنها ندارد ، با بی احترامی مورد بازیچه قرار گیرد. باید حس احترام وقدردانی برای اسرار الهی وجود داشته باشد، و اشتیاقی که ازاین اسرار پرده برداری شده و آشکار شوند.  آشکار شدن اسرار خداوند چنان محاسبه شده تا کلیسا را به حوزه رسولانه تمام عیار خود برساند، و فقط یک کلیسای رسولانه است که می تواند راز الهی را اجرا و در نهایت به انجام رساند.  اسراربرای رسولان و نبی های مقدس ذخیره شده است؛ این رازها باید توسط آنها به ما منتقل شود؛ سپس، معلمین قادر به پیروی از آنها خواهند بود تا بتوانند کاربرد آنها را بررسی، تجزیه و تحلیل و نشان دهند. 

  که این سّراز راه کشف برمن اعلام شد، چنانکه مختصراپیش نوشتم، و ازمطالعه آن می توانید ادراک مرا درسّرمسیح بفهمید. که آن درقرنهای گذشته به بنی آدم آشکار نشده بود، بطوری که الحال بر رسولان مقّدس و انبیای او به روح مکشوف گشته است، که امّت ها در میراث و در بدن و دربهره وعده او در مسیح بوساطت انجیل شریک هستند. که خادم آن شدم بحسب عطای فیض خدا که برحسب عمل قوّت او به من داده شده است. یعنی به من که کمتراز کمترین همه مقدّسینم…[1]

 پولس درطی حیات خدمتی اش، واقعا خود را پایین ترین قدیسین خطاب می کرد، و چون او خود را پایین تر از بقیه می دید، به او بیش ترین ها داده شد؛ اسرار خداوند به اوسپرده شد.  خداوند اسرار خود را به افراد خودبیانگر ،جاه طلب و بلند پرواز که این اسرار را برای پیشرفت کار خود و تعظیم و تکریم مردم بکار می برند، نخواهد داد.  هرچه یک ایماندار بیشتر طریق های خداوند را درک کند، و از طریق فروتنی روزافزون به سوی واقعیت اسرار و خواندگی خداوند، آورده شود، بیشتر به پوچی خود پی خواهد برد. 

 بدن ما

واژه  بدن در آیه شش ، همان بدن ایمانداران یهودی است که هرگز ایمان خود را رها نکردند، که مسیح را شناخته و دریافت کردند، و روح القدسی را که به آنها وعده داده شده بود، دریافت کردند.  راز در این جاست که غیر یهودیان اکنون با آنها وارثان می شوند، از طریق کلام خداوند در مسیح عیسی ، با آنها سهیم خواهند بود.  ایمان کتاب مقدسی خدای اسرائیل، که میراث یهودیان است، اکنون برای غیر یهودیان نیز موجود است.  این راز چنان محاسبه شده است که هر گونه رفتار برتری جویانه و مغرورانه ای در غیر یهودیان را، که ممکن است ایمان را بعنوان مسیحیت خودشان عرضه کنند، خنثی می کند.  به غیر یهودیان اجازه داده شده که وارد قلمروی شوند که ریشه هایش  در خدای اسرائیل است و آغاز آن به نخستین شروع تاریخ رهایی بخشی خداوند بر می گردد.

  که شما درآن زمان ازمسیح جدا وازوطنیّت خاندان اسرائیل،اجنبی و ازعهدهای وعده بیگانه و بی امید و بی خدا دردنیا بودید.  لیکن الحال در مسیح عیسی شما که درآن وقت دوربودید، به خون مسیح نزدیک شده اید. زیراکه او سلامتی ما است که هردو رایک گردانید و دیوار جدایی را که در میان بود منهدم ساخت، و عداوت یعنی شریعت احکام را که درفرایض بود، به جسم خود نابود ساخت تا که مصالحه کرده، ازهر دو یک انسان جدید در خود بیافریند. و تا هردو را در یک جسد با خدا مصالحه دهد، بوساطت صلیب خود که برآن عداوت را کُشت.[2]

 غیر یهودیان، که زمانی بدون خداوند و بدون امید در دنیا بودند، توسط خون مسیح عیسی، به قلمرویی آورده شده اند که هرگز در گذشته بدان دسترسی نداشتند، یعنی، قلمرویی که بطور اخص فقط به اسرائیل متعلق بود.  تا آن زمان، یهودیان، داخل شدن به خانه یک غیر یهودی را نجس می دانستند، چه برسد که آنها را دریک ایمان مشترک بپذیرند.  پولس مجددأ تأکید خود را بر این راز در رساله خود به کولسیان ابراز می کند:

  که من خادم آن گشته ام برحسب نظارت خدا که به من برای شما سپرده شد تا کلام خدا را به کمال رسانم؛ یعنی آن سّری که از دهرها و قرنها مخفی داشته شده بود، لیکن الحال به مقدّسان او مکشوف گردید، که خدا اراده نمود تا بشناساند که چیست دولت جلال این سّر در میان امّت ها که آن مسیح درشما و امید جلال است.[3]

 هیچگونه تناقضی بین این دو متن نیست.  غیر یهودیان به درون مردم اسرائیل ، به امیدها و وعده های آنها، به حضورخود مسیح آورده می شوند .  بدینگونه است که ما وارد شدیم، که برهمان پایه و اساسی است که یهودیان وارد شدند.  همان راز است که به گونه ای دیگر بیان شده است.  در گذشته، یهودیان ایماندار در آن ایمان و حیات زندگی می کردند، و اکنون غیر یهودیان نیز به همان واقعیت قدم گذارده اند.  این یک خواندگی فرهنگی به سمت یک چیز یهودی نیست، بلکه خواندگی به سوی حیات خداوند در مسیح است، که در آن حیات، ایمانداران یهود و غیر یهود با یکدیگر پیوند یافته و ” یک انسان جدید ” می شوند.[4]

به زبان دیگر، خداوند، غیر یهودیان را از طریق خون مسیح عیسی به ریشه یهودی، به حیات و عصاره خداوند، آورده است.  تا پیش از این ،به جزء چند استثنأ، غیر یهودیان از قلمرو ایمان جدا و خارج بودند.  ولی همراه با مابقی ایمانداران یهودی از هر نسلی، خداوند در صدد خلق یک انسان نوین است تا ما را تبدیل به چیزی کند که نام آن را کلیسا[5] می دانیم.  با این کار، حکمت خداوند دربرابر ریاست ها وقدرت های شرارت درجایهای آسمانی به نمایش گزارده می شود که یهودی و غیر یهودی، دو قشر قومی مجزا که تا پیش از این کاملأ با یکدیگر نامرتبط بودند، را برداشته وآنها را به جایی می رساند که درآن به اوجی رسند که آنچه ذاتأ یهودی و غیر یهودی بوده ، اینک تبدیل به یک واقعیت نوین شود. این واقعیتی است که هرگز تا پیش از این بوقوع نپیوسته، و تنها توسط قدرت مسیح و جلال زندگی او، که برای آن خون خود را ریخت و روح خود را تسلیم کرد، بنا می گردد.  دو ماهیت گوناگون ومتضاد که یک انسان تازه می شوند، همان جلال است.   

این رازهمان راز ازدواج است، که در آن خداوند از زن و شوهر می خواهد که در مسیح با یکدیگر یک نهاد نوین شوند.  راز، اتحاد است، و اتحادی که فقط در حیات خداوند در مسیح انجام پذیر است.  رساله پولس به کولسیان  تأکید بر جلال آن حیات و رساله به افسسیان از پیمان ها و وعده ها سخن می گوید، ولی در مخالفت خداوند با خودش نیست.  و تنها صلیب، که نشانه حکمت عالی خداوند است، قادر است که این جلال را ممکن می سازد.   تنها جایی است که از طریق آن ما می توانیم چیزهایی را که مانع از تبدیل ما به این انسان نوین و یک ماهیت جدید می شود، نابود کنیم. 

 این راز شباهت به همان یگانگی دارد که ویژگی تثلیت را بیان می کند که در آن سه ،یک است: پدر، پسر و روح القدس با تسلیم و احترام به یکدیگر در یک کیفیت رابطه ای تسلیم شده که ذات آن در یکی بودن است.  وقتیکه یهودی و غیر یهودی، که از لحاظ تاریخی دشمن یکدیگر بوده اند، چنین یگانگی را نشان دهند، آن وقت است که با این کار،ریاست ها وقدرت های شرارت درجایهای آسمانی شکست خواهند خورد.  این یکی از دلایلی است که ما لازم است برای باقیمانده یهودیان در دعا باشیم تا اینکه به ریشه های خود پیوند زده شده و به بدن بازگردند تا بلکه این راز تکمیل شود.  

 هدف جاودانی کلیسا

 پولس اینک بطن راز کلیسا و هدف موجودیت آنرا، بویژه در رابطه با ریاست ها وقدرت های شرارت درجایهای آسمانی آشکار می سازد. همان رازی است که در فصل اول رومیان، راز اسرائیل[6] نام برده شده تا جائیکه بوقوع پیوستن یکی، وقوع دیگری نیز خواهد بود.

  یعنی به من که کمترازکمترین همه مقدّسینم، این فیض عطا شد که درمیان امّت ها به دولت بی قیاس مسیح بشارت دهم، و همه را روشن سازم که چیست انتظام آن سّری که ازبنای عالم ها مستوربود، درخدایی که همه چیزرا بوسیله عیسی مسیح آفرید. تا آنکه الحال برارباب ریاستها و قدرتها درجایهای آسمانی، حکمت گوناگون خدا بوسیله کلیسا معلوم شود، برحسب تقدیر ازلی که درخداوند ما مسیح عیسی نمود، که در وی جسارت و دخول با اعتماد داریم به سبب ایمان وی.[7]

 این عبارات کتاب مقدس به یک کشمکش پیشین و آسمانی بین نیروهای نور و تاریکی که به زمان خلقت کائنات بر میگردد، اشاره می کند.  اشاره به نمایشی که بین دو سیستم ارزشی وجود دارد:  حکمت خدایان این جهان و حکمت خداوند.  در نظر خداوند این نمایشی چنان عظیم است که او لازم دانست که تمامی چیزها را بعنوان پرده پشت ،فقط برای این منظور،خلق کند.   او کائنات، سیارات و چرخش آنها را، زمینی که در آن حیات است، هرگونه حیات، کشورها و تمدن ها را آفرید.  او هر چیزی را که آفریده شده، آفرید تا حامی و پشتیبان این نهاد که کلیسا خوانده می شود باشد، کلیسایی که ، از طریق نمایش و ابرازحکمت چندگانه خداوند ، درماهیت حیات خود ،مأموریت به انجام رساندن این نزاع آسمانی به مرحله پایانی آن، را داشته باشد.  پولس اشاره نمی کند که چرا خداوند مایل به چنین کاری است ولی برای او حائز اهمیت است، لهذا باید آنرا مد نظرنگاه داریم.  ما درحال وارد شدن به آخرین مرحله این نزاع هستیم، و من حس می کنم که جرقه های آن تا رسیدن به نتیجه نهایی به شدت مرتعش خواهد کرد. 

هیچ چیز در طرزتفکراین جهان نیست که بتواند ما را در درک حکمت خداوند یاری کند؛ حکمتی است که با هر گونه درک متعارف، عقلانی و فرضی، معنا و هدف آن درتناقض است.  بدون درک هدف کلیسا، ما در حقیقت حیات کلیسایی را محکوم به صرفا یک ضمیمه روز یکشنبه می کنیم، یک نهاد مذهبی و سازمانی که هدف اصلی آن تنها ما و نیازهای ما است.  ما در زمان حاضر، در آنچه مرئی و هویدا است، و ریشه در نیازهای ما دارد، میخکوب می شویم، وهرگز آن کلیسای حقیقی نخواهیم شد مگر آنکه این راز در محورمرکزی تفکرات ما قرار گیرد.  خداوند در حکمت و نبوغ خود مایل است  که ما دیدی از امورنامرئی داشته باشیم که هدفش محدود به رهایی ما از زنجیر و اسارت منافع شخصی است.  او اهداف لایتناهی و جاودانی به کلیسا عطا کرد چون می دانست که اگر ما درگیر چیزهایی که ماورای این عصر است، نباشیم، آنقدر در این عصر حاضر ریشه می دوانیم که دیگرشهادت های ما بی اثر خواهد ماند. 

اهداف جاودانی خداوند فقط از طریق کلیسایی به انجام می رسد که  چیزی را ارائه دهد که ظاهرا هیچ اثر و شهادت بشارتی فوری که به نفع بشریت باشد را نداشته باشد.  تصویری کیهانی است،و ماورای زمین و تمامی قرون و اعصار آینده را نیز در بر میگیرد.  نشانگرچیزی است که مطلقأ ربطی به موفقیت ما، رفاه ما، لذت ما یا هرآنچه که فکرما را مشغول کرده، ندارد.  کاملأ بی ربط به امورزندگی روزانه ما است ولی درعین حال، زندگی روزانه ما ،دقیقأ به همان اندازه و نسبت به بی تفاوتی ما به اهداف جاودانی خداوند، ضربه خواهد خورد.  تا وقتیکه ما تمرکز کوته بینانه بر روی خود و مسیحیت خودخواهانه و خودمحوری خود داشته باشیم، در رابطه با موقعیت هایی که خداوند ما را در آن قرار داده، بی تفاوت باقی خواهیم ماند. 

بسیاری از ما ناخودآگاه، تعریف دنیوی کلیسا را پذیرفته ایم، که نهادی است که نیازهای انسانی مردم را بر آورده کند.  بر آوردن نیاز انسانی جزئی از جلال عظیم تر است:

مر اورا در کلیسا و در مسیح عیسی تا جمیع قرنها تاابد الاباد جلال باد. آمین.[8]

قصد خداوند این بود که جلال وی در کلیسا معیارباشد، و تشعشع این جلال به خلقت او سرایت کند.  او چنین مقرر کرد که کلیسا ابزاری باشد که از طریق کلیسا ،جلال وی به سوی زمین سرازیرشده و برهمگان آشکارشود.  کلیسایی که پیشاپیش ترجیح داده که وقت خود را با برنامه ها و یا چیزهایی که نیازهای انسانها را برآورده می کند پر سازد، خود را از بودن چنین نهادی که از طریق وی اهداف خداوند به انجام رسد،محروم ساخته است.  بزرگترین نیاز بشریت، گرچه ممکن است از آن آگاه نباشد، داشتن کلیسایی است که بتواند جلال خداوند را به آنها نشان دهد. 

تا زمانیکه تمامی نیازهای ما برروی زندگی خودمان، چرخ و پاشنه ای که همه چیز دور آن می گردد،قرارداشته باشد، هرگز به عدالت پادشاهی وارد نخواهیم شد.  ما هرگزنه تنها به سلامت و تمامیت نمی رسیم بلکه به انتهای تمامی خدمات کلیسایی شفای درونی و نجات نیز دست نخواهیم یافت تا زمانیکه تشخیص دهیم که بیماری واقعی ما ،همانا خود محوری های ماست.  دستیابی به اهداف جاودانی خداوند باعث خرابی کلیه برنامه های کلیسایی و انبوهی از چیزهایی می کند که فکر می کنیم برای راضی کردن افراد کلیسا بدانها نیاز داریم.  تکثیر و گسترش برنامه های عصر جدید در بیشتر کلیساها دلیلی آشکار بر آن است که ما دید رسولانه را گم کرده و یا هرگزآنرا نداشته ایم،  و همچون دنیا، باید خدمات ، سرویس ها و کارهای منفعت آمیزانجام دهیم تااینکه توجه افراد کلیسا را کاملأ بخود معطوف داریم.  بیایید برای آن چیز عالی حسادت کنیم و خواندگی بنیادی کلیسا را از یاد نبریم. 

 ما دریک زنجیره ناگسستنی با کسانی که اهداف خداوند را پذیرفته اند، وصل هستیم . آنها به جهت همین اهداف، کشته شده، بقتل رسیده و با همان قساوت شیطانی که در پی ازبین بردن این هدف نهایی خداوند از سوی کسانی که حاضرندجان خود را وقف آن کنند، است، تکه تکه شدند.   به همین علت است که تعداد کسانی که مایلند خواندگی خداوند را بشنوند بسیار قلیل است، چون خداوند ما را به اهداف نهایی و گزاف خود می خواند. 

 حکمت خداوند

حکمت این جهان کاملأ مبتنی بر منافع شخصی است و خود را بر اساس منافعی که شخص دریافت می کند، ابرازمی دارد.  بشریت، بر اساس آنچه که بر آنها تأثیر می گذارد، زندگی، حرکت و تصمیم گیری می کند.  مردمی که زندگی خود را برای چیزی می دهند که هیچگونه وابستگی عملی و فوری نداشته و یا سرانجامی برای آنها ندارد، حکمت خداوند است؛ حکمتی آسمانی است.  این حکمت، شخص را نیرومندانه از منافع شخصی خود آزاد می سازد.  به او محرکی برای زندگی و برای انجام آنچه خارج از مرکزیت خودش است ،می دهد.  دنیا اعتقاد ندارد که شما قادربه انجام آن هستید.  دنیا می خواهد که شما را وارد چرخاب خود کرده تا شما با ساز او برقصید، تا اینکه بقا و حفظ جان، قانون زندگی تان باشد.  حکمت جهان هر آنچه لازم به حفظ بقا، پیشرفت و ترویج شخص باشد را تشویق می کند.  به ابزارهای تهدید، وادار، اغفال و ارعاب متوسل می شود تا به اهداف خود نائل آید.  حکمت خدایان این جهان است و بشریت رابه اجباربه مسیرخود می کشاند تا تقاضاهای او را برآورده و آنرا بعنوان خدایان دروغین پرستش کند. 

در جائیکه کلیسایی باشد که قادر به دیدن حکمت خدایان این جهان باشد، و مستقل از آنها زیست کند، و ارزش های حقیقی را عرضه کند، آنوقت است که این قدرت ها به هیچوجه تأثیری نخواهند داشت.  اگربه درک این واقعیت نائل نشویم، زندگی روحانی ما فروکش کرده وتحلیل خواهد رفت و کلیسا ،چیزی غیر از تکرار پیوسته جلسات نخواهد بود. 

 ریاست ها وقدرت های شرارت درجایهای آسمانی

یک قلمرو نامرئی بر روی ممالک درهرگوشه ازجهان وجوددارد، که فرشتگان سرکش وسقوط کرده آنها را اشغال کرده اند، فرشتگانی که برمسیر تاریخ ممالک، نژادها و انسان تأثیر گزارده و می گذارند.  منبع و اساس وحشت جهان گیر، در تأثیری است که توسط همین قدرت ها بر مردمان روی زمین اعمال می شود.  بشریت غافل است که وسیله بازی شده، و این قدرت ها از طریق ارعاب، تهدید، جاه طلبی، شهوت و ترس ، مردم را تحت اسارت آورده و آنها راحرکت می دهند. 

این قدرت های ملکوتی توسط خداوند و برای او خلق شده بودند تا قادربه اداره خلقت او،به طریقی که هادی اهداف او در دستیابی انسان به حکمت اوست ،باشند.  آنها خلق شده بودند تا ساختار معینی را بر خلقت خداوند حفظ کنند تا بلکه انسان بتواند او را جسته و بیابد.   گرچه، آنها به خاطر سرکشی خود، برعلیه  مقامی که به آنها داده شده بود، عمل کرده وسعی در برگرداندن انسان از سوی خداوند هستند.  وقتی چنین نظمی بهم خورد، شکل روح شیطانی بخود گرفت که قصد در ارتقاء مقامی حتی بالاتر ازخود خداوند گرفت.  این نهایت خودستایی است.  آنها به جهت عدم رضایت خود در اجرای اهداف خداوند ،از آن مقام، برای جلب وفاداری، بیعت، وقف و پرستش انسان ها ،بسوی خود استفاده کردند.  آنها قدرت های سقوط کرده و شکست خورده هستند ولی با این حال قادر به اعمال نفوذ، تباهی و سوء تأثیر بر تمامی جوامع، اقوام و ممالک می باشند، حتی می توانند ساختارهای مذهب، بازرگانی و تجارت، سیاست و فرهنگ را نیزبکارگیرند. 

این بافت کیهانی باید در آگاهی و بصیرت کلیسا، بنیادی باشد، چون بدون آن ما خود را محکوم به یک مسیحیت اساسأ بیهوده و عبث می کنیم. 

زیراکه ما را کُشتی گرفتن با خون و جسم نیست بلکه با ریاستها و قدرتها و جهان داران این ظلمت و با فوجهای روحانی شرارت درجایهای آسمانی.[9]

 ما درکشاکش هستیم؛ این یک الزام جمعی و همگانی برای کلیسایی است که به آن مکان مشارکت حقیقی رسیده است.  بهمین علت است که شیطان ترجیح می دهد تا شاهد کارهای نیکو و فعالیت های فردی ما باشد، تا اینکه ما را از دستیابی به مکانی که از آن طریق می توانیم به چنین سیرت آمیخته با هم برسیم، محروم سازد. 

 دو حکمت

کلیسا به یک نبردی کیهانی با قدرت های تاریکی برسر اینکه کدام حکمت بر روی خلقت خداوند حکومت خواهند کرد،خوانده شده است.  حکمت به آن معنایی که ما عرفا بکار می بریم نیست؛ سخنان حکیمانه گفتن نیست، بلکه بیشترسیستم ارزش هاست.  حکمت خدایان این جهان، سیستمی بر اساس تأثیر گزاری بر انسانها است تا مردم بتوانند برای بقای خود تلاش کرده و این تلاش برای بقا را سرلوحه زندگی خود سازند.  سیستم آنها ،قلمروی بی تاخت و تازی است که از آن طریق ،دنیا به حیات خود ادامه می دهد، یعنی، اجتناب از درد و دنبال لذت، و این را مهم ترین هدف زیست می نامد.  توانایی دست کشیدن ازجان  و رد کردن اینکه زندگی شخص برایش عزیز[10] است، حکمت خداوند است. 

حکمت خداوند مبتنی بر ضعف و جهالت است. حکمتی است که شخص برای خود، حفظ خود و منافع خود زیست می کند، در حالیکه حکمت خداوند برای کس دیگری زیست می کند.  حکمت پسر خداوند، از خود گذشتگی است؛ او هرگز کاری را برای خود نکرد، بلکه تمامأ برای رضایت پدرش زندگی کرد.  این همان حکمتی است که جهان تحمل آن را ندارد.  تنها کسی که می تواند واقعأ چنین زندگی کند کسی است که فکر نمی کند که زندگی این دنیا، تمام داستان است. ابدیتی وجود دارد و قدردانی و سپاس حقیقی ما ازاین ابدیت است که ما را قادر می سازد تا در این زندگی، بی باک باشیم.  اگرمتحمل ازدست دادن زندگی مان شویم، کاملأ قبول می کنیم که این صرفأ اتفاقی نیست بلکه خداوند در آن نقش دارد، و در آن تحمل و رنج، پاداشی نهفته است.   حکمت خداوند، ترک، رهایی، از دست کشیدن و تسلیم است و اعتقاد به این که چیزی بالاتر از مرگ وجود دارد.  و از آن طریق است که می توان بر ترس از مرگ غلبه کرد. 

شکست قدرتها

وقتی که ما خودمان ناامن، هراسان بوده و مرتبأ سعی در محافظت از زندگی هایمان داریم، و می ترسیم که مبادا خودرا به مخاطره ایمانی بیندازیم و همه چیز را خیلی امن و بدون دردسر انجام می دهیم، دیگرریاست ها وقدرتهای شرارت درجایگاه های آسمانی لازم نمی بینند که به ما محل گزارند.  آنها فقط از آنچیزی که هم در مسیح و هم در پولس دیدند، تحت تأثیر قرار گرفتند، یعنی صداقت رسولانه، و خود واقعیت خداوند.  آنها لازم است که فقط آنچه از خداوند و مثل اوست، به همان درستی و صداقت خودش، راتشخیص دهند.  خدا مایل است که در قوم خود اصالت ببیند؛ او می خواهد آنها ملکوتی بودن، حقیقت، محبت راستین و تمامی ارزش های حقیقی را که کسب آنها دردناک است ،را داشته باشند.  همگی ما محصولات تمدنی مصنوعی و حیله گربوده ایم که مهارت در ظاهرسازی و تمامی چیزهای ظاهری دارد.  در جائیکه ریاست ها وقدرتهای شرارت درجایگاه های آسمانی ، حقیقت خداوند را در زندگی قوم او مشاهده کنند، خواهند گریخت.  آنها می دانند از که بترسند و چه کسی را اقرارکنند.[11]

 ما می توانیم تا جائی که می توانیم صدای بلندگوها و آمپلی فایرها را بلند کنیم، ما می توانیم تا دلمان می خواهد بر سرریاست ها وقدرتهای شرارت درجایگاه های آسمانی فریاد بکشیم، ولی حدس من این است که آنها صرفأ عقب نشسته و برتمامی این ها خمیازه بکشند.  بوق وکرنا نیست که برآنها تاثیر می گذارد، بلکه سیرت است.  حقیقت زندگی ما آنطور که زندگی می کنیم، نه نمایش متحورانه ای که جلوی بقیه بازی می کنیم.  آنها فقط وقتی در رفتار،شخصیت و منش ما، شاهد عینی آزادی ما را از تأثیر حکمت آنها، آزادی از ترس، آزادی از ارعاب را ببینند، مجبورند فرار کنند.

حکمت خداوند در عالی ترین شکل خود در صلیب جلجتا ،وقتی که پسر یگانه خداوند جان خود را تسلیم کرد و آنرا توسط روح ابدی و جاودانه، روح ایثار، بدون لکه و بدون عیب به پدر تسلیم کرد، به نمایش گزارده شد.  او جان خود را بدون شکایت و بدون پاسخ به منتقدین خود تسلیم کرد؛ او حتی جواب مهربانانه هم نداد.  او بره ای بود که با زبان بسته او را به قتلگاه بردند.  قوم او با تمسخر، افترا از او خواستند که قبل از آنکه به او ایمان آورند ،خود را از صلیب پایین آورد.  او در حینی که طعنه ها و تمسخرهای آنها را می شنید، چنین درد و رنجی را برای آنها متحمل شد.  اگر چیزی در او بود که ذره ای به برحق بودن وی، و یا خود توجیهی مربوط می شد ، قطعا در اوج آن بحران عظیم، با تلخی و خشم بروز می کرد.  ولی در عوض، چنین گفت،” پدر، آنها را ببخش، چون نمی دانند چه می کنند.”[12]  حکمت دیگری ،متناقض با حکمتی که در آن لحظه عادلانه به نظر می رسید، نشان داده شد.  مسیح، آتش خشم تمامی قدرتهای تاریکی را که قصد در نابودی او داشتند، بخود گرفت، و تهدیدی را که او بر پادشاهی آنها داشت، نابود کرد. 

وازخویشتن ریاسات و قوآت را بیرون کرده،آنها را علانیهّ آشکارنمود،چون درآن برآنها ظفریافت. [13]

مسیح، با نشان دادن حکمت برتر خداوند بر روی صلیب، شکست ویرانگر و بنیادی را به پیکرریاست ها وقدرتهای شرارت درجایگاه های آسمانی و تاریکی وارد کرده و آنها را خلع سلاح کرد.  ریاست ها وقدرتهای شرارت درجایگاه های آسمانی ،تهدید، ارعاب و زور را بر اوتحمیل کردند تا او را وادار کنند تا برعلیه کسانی که بر علیه او برخواسته بودند، عرض اندام کند.  مسیح ،پیوسته حکمت خداوند را با سکوت و با تحمل سخت ترین شکنجه هایی که می توانستند براو وارد کنند، ابرازداشت.  حکمت، الزامأ چیزی نیست که با صدا عرضه شود؛ باید در حیات شخص نشان داده شود.  نهایت شرارت در برابر نهایت بزرگواری و بخشندگی ایستاد؛ شیطان ،نهایت لطف خداوند، گذشت و بردباری خداوند، فروتنی و بخشش خداوند را چشید.  اطاعت و ملایمت بر شرارت پیروز شد، و همین نشانه است که خداوند را نهایتا خشنود می سازد، ولی این بار از طریق کلیسا، چون بخاطر کلیساست که همه چیز را خلق کرد. 

قدرتهای تاریکی گمان بردند که پیروز شدند چون مسیح را از بین بردند، ولی او مرگ را تحمل کرد تااینکه حکمت خداوند آشکار شود؛ و همین است که آنها را شکست می دهد.  اگر قدرت های این جهان نتوانند شما را بطریقی شبیه خود سازند و فقط شما را اغوا کرده تا به هر طریق ممکن فقط از حیات جسمانی و نفسانی خود محافظت کنید و به هرکاری دست زده و سازش کرده و هر چیزی از دستتان بر می آید بکنید تا فقط زنده بمانید، آنوقت دیگر قدرتی بر شما ندارند.  اگر مایلید در صداقت به ایمانتان جان خود را فداکنید، و آنرا افتخاری بدانید، دیگر چکاری می خواهند بکنند که بر شما پیروز شوند؟  شما بر آنها پیروز شده اید چون نهایت چیزی که  از  دستشان بر می آید، بر شما آمده است، و شما هنوز ایستاده و به خداوند خود وفادار مانده و در تحمل این زحمت ها، سیرت خداوند را نشان داده اید.

  لکن حکمتی بیان می کنیم نزد کاملین، امّا حکمتی که ازاین عالم نیست و نه از روسای این عالم که زایل می گردند. بلکه حکمت خدا را درسّری بیان می کنیم، یعنی آن حکمت مخفی را که خدا پیش ازدهرها برای جلال ما مقدّرفرمود، که احدی ازروسای این عالم آن راندانست زیرا اگرمی دانستند خداوند جلال را مصلوب نمی کردند.[14]

آنها با اعمال حکمتی که مبتنی بر زور و نابودی است، بدین نکته پی نبردند که آنها در حقیقت رستاخیز و حیاتی را رها ساختند که در طی نسلها بر سر انسانها  تنوره کشیده و حرکت خواهد کرد و نتیجه نهایی آن، پیروزی نهایی خداوند و رستاخیز مردگان است.  درست همان چیزهایی را به حرکت در آورند که تخت پادشاهی او را در همان شهری که او را به مرگ سپردند،  بر پا می کند. از طریق مرگ او، بدنی از اکثرأ ایمانداران غیر یهود، و جامه پاره او، تولد یافت.  روح القدس از تخت خداوند بر آنها ریخته، به آنها توانایی و قدرت انجام فرمان غیر یهودیان و مأموریت خدمت در پیروزی و پادشاهی هزار ساله بر تخت داود را داد.  مصلوب شدن مسیح ،شکست هنگفتی را برریاست ها وقدرتهای شرارت درجایگاه های آسمانی واردآورد و آنهارابه زمین کوبید و کلید های مرگ و جهنم را از آنها گرفت.  شکست نهایی آنها، در سر و رمز خداوند ،قرار است که توسط کلیسا انجام پذیرد.

نشانی جمعی  و همگانی

ما به پایان عصر نزدیک می شویم، و عظمت اهداف ابدی خداوند، نشانی از نوع جمعی را می طلبد.  ما در چیزی بایکدیگرمشترک هستیم، هم خادم و هم زن خانه دار، و لازم است خود را برای نتیجه نهایی این راز آماده کنیم.  لازمه آن مردمی است که از تأثیر اصول ریاست ها وقدرتهای شرارت درجایگاه های آسمانی آزاد شده باشند.  مردمی را می طلبد که برای خود زندگی نمی کنند.  مردمی را می طلبد که به طرز با شکوهی از عشق به پول آزاد شده اند؛ که بازارهای خرید و مجتمع های فروشگاه ها برایشان بی تفاوت است؛ قومی که قادرند رها کردن اموال دنیوی را با شادی پذیرا باشند، با علم به اینکه مملکت و املاکی بهتر و جاودانی تر درانتظار آنهاست.[15] آنها کسانی هستند که قادرند زخمها و شرایط توجیه ناپذیر و لاینحل را بدون اضطراب و عذاب روحی متحمل شوند. 

در واقع، تنها کسانی که قادرند این راز را به انجام رسانند کسانی هستند که “بیگانگان و غریبان در زمین”[16] هستند.  آنها به ماورای فرهنگ های ملی خود دست یافته اند.  کسانی هستند که می دانند امنیت آنها نه از دولت و نه ازکارفرماهایشان است بلکه از خداوند است.   اگر آن منبع خشک شود، خداوند از منابع دیگری استفاده می کند. 

در جایی دیگر در کلام خداوند از پاداشی که خداوند به خادمین وفادار خود می دهد، می خوانیم.  در دوره هزار ساله ای که قراراست به وقوع بپیوندد، برخی بر شهر، برخی بر 5 و برخی بر ده شهر حکومت خواهند کرد.  دوره هزار ساله حضور و برپایی حاکمیت نهایی خداوند بر زمین است.  پادشاهی خدا سالاری است که از طریق ایمانداران جلال یافته در آسمانها اداره می شود، غالبین در این جهان، که جاهای مختلفی را در حکومت خداوند دارند و پاداش آنها از سوی خداوند، بستگی به مقدار ثمربخشی آنها دراین زندگی دارد.  بمحض اینکه این زندگی پایان رسد، روی آن موارد تصمیم گیری می شود. این گناه نیست که برای پاداش و امتیازات آسمانی متعصب بود؛ چیزی است که باید در وجدان و اشتیاق کنونی ما ثبت شده باشد.  آیا کارهایی در دست داریم که از آتش تخت داوری مسیح، جان سالم به در برد؟  آیا مشغول ذخیره گنج های خود در آسمان هستیم؟  آیا تفکری آسمانی داریم؟  آیا ابدی می اندیشیم؟  آیا تفکری هزاره داریم؟

با چنین طرز تفکری، پی خواهیم برد که به طریقی تازه از نگرشی تحقیروار به چیزهایی که مرئی، موقتی و روئین است، رسیده ایم.  ما نیز همچون پولس خود را در وضعیتی می بینیم که به چیزهایی که نامرئی و ابدی است، تعمق کرده و از آنها لذت می بریم.  ما ،با بینش روح ،خواهیم توانست بار ابدی جلالی را که چیزهای این جهان را موقتی و زحمات ما را زخمی سبک می سازد، به وضوح رویت کنیم.  پولس بر روی چیزهایی که مرئی بودند، چیزهایی که ما تشنه آن هستیم که به آنها چشم بدوزیم، تمرکز نکرد.  اگر این جهان، حکمت آن، کردارهای آن، انحرافات آن و فساد آن، ما را هر روزه آزرده خاطر و آشفته نکند، پس معلوم است که ما زیادی در دنیا غوطه وریم.  ما نیازداریم که همچون لوت صالح، در آشفتگی بوده ومرتبأ دعا کنیم که، ” بیا مسیح خداوند!” 

 


[1] افسسیان 3:3-8 الف

[2] افسسیان 12:2-16

[3] کولسیان 25:1-27

[4] به افسسیان 15:2 مراجعه کنید

[5] درواژه یونانی اصلی، ترجمه صحیح ترآن، یعنی “خوانده شدگان” آمده است.

[6] برای تحلیل جامع این موضوع به کتاب رازاسرائیل و کلیسا توسط نویسنده مراجعه کنید.

[7] افسسیان 8:3-12

[8] افسسیان 21:3

[9]  افسسیان 12:6

 

[10] به مکاشفه 11:12 مراجعه کنید

[11] به اعمال رسولان 15:19 مراجعه کنید

[12] لوقا 34:23 الف

[13] کولسیان 15:2

[14] اول قرنتیان 6:2-8

[15] به عبرانیان 34:10 مراجعه کنید

[16]  به عبرانیان 13:11 مراجعه کنید

Topics: True Fellowship |